-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اسفندماه سال 1396 11:27
اینجا میان جنگل انبوه.خورشید توهمی ست. آلوده خیال روشنایی./ هرکس برای خود اینجا. درسایه سار معبدی/ تفسیر نور می کند./ دردا خلایقی! گیج از هجوم سیاهی. در انتظار کرم شامتاب. افسون خواب گشته ند.
-
سیه پار نوشت
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1394 09:40
در زمستانی نه چندان دور/ چونان تفاله ای در دل گور/ رو به سوی کدامین خدایگان به نظاره خواهم نشست/ رقص لزگی ابلیس را سیاه مست./ با سیه پارنوشتی دیجور/ زخم متعفن ناسور/ زبان به طعن کدامین قدیسکان راز آلود خواهد گشود/ بی سرانجام /بی سر انجام.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 فروردینماه سال 1394 09:50
خاتون : قرارمان این بود که بی آب وآینه یکدیگر را صدا نزنیم. اما خشکسالی آن سالها یادت هست؟ حال من وتو مانده ایم وبغض فروخورده ای که هیچ آسمانی را بارور نخواهد کرد.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 10:33
یه شب عاشقونه تو خوابت خزیدم تو اون نازکای خیالت دویدم/ غمت بی نشونه. به گرداب می مونه همه تلخیاتو به جونم خریدم/ سرم سایبون شد. دلم باغبون شد گل حسرتو من ندونسته چیدم/ شب از نیمه رفته.هنوز چشم به راهم که شاید به آغوش گرمت رسیدم/ غزل خوندم وبا ترانه شکستم جدا شد دل من از هرچی شنیدم/ همین عشق یه روزی به من بال وپر داد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 10:24
سلام می کنم به تو به عادت همیشگی تو اخم می کنی وباز حکایت همیشگی/ بخند وچاره کن مرا بی تو تباه می شوم بی تو پر از وسوسه ی شب سیاه می شوم/ طلوع کن ستاره شو اگرچه شب بی انتهاست بگو که باور بکنم صدا صدای آشناست/ بگو که دوست دارمت رفاقت همیشگی هنوز می پرستمت به عادت همیشگی هنوز می پرستمت به عادت همیشگی. نگاه کن مرا ببین....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 10:18
وا کن اون چشم سیاتو. تا که خوابم بپره نگا کن تا که نگات رنج وعذابم ببره/ تو همون عشقی که دل با دیدنت جون می گیره وقتی می خندی دلم ناز نگاتو می خره/ وقتی می خندی دلم ناز نگاتو می خره/ واسه یکبار که شده اسم منو صدا بزن نگو که عشق چیه؟ عاشق کیه؟ رهگذره/ من وتو برای هم ساده ترین قصه شدیم بیا باهم بخونیم تا قصمون سر به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 10:04
من دارم یواش یواش شبیه بوف کور میشم اگه پیشم نباشی خونه ی سوت وکور میشم/ گیج این زندگی ی سیاه شدم. آخرین ضربه ی نبضای منه داره از ریشه می خشکه تن من. آخرین حبس نفسهای منه/ می خوام از خودم جدا شم. اما بی تو نمیشه باید از پیله رها شم . اما بی تو نمیشه/ بیا دستامو بگیر. منو از مسخ خودم بیرون درآر نزار اینجا بپوسم. منو تو...
-
نوستالوژیک
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 20:11
دستها نوشته بودی :با دستهایش خفه اش کرد.حالا می خواهی دستهایش را پاک کنی ویک جوری آلت قتاله را مخفی اش کنی ،اما نمی دانی به جای واژه دستهایش چه بنویسی که نه کسی به وجود این جنایت پی ببرد ونه دستهای او به گناه آلوده شود.مانده ای... پاکت سیگار را بر می داری ،یک نخ برای خودت روشن می کنی ویک نخ هم برای او. دارد با اضطراب...
-
برای زنانگی دلم
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 20:02
هنوز هم پیرهنش بوی زن می داد هنوز هم بوی خوش لجن می داد به فکر قصه مجنون :نکته ای کم داشت هنوز آخر قصه سوال مبهم داشت به فکر اینکه اگر جای مجنون بود در آخر قصه ردپایی ازخون بود؟ که مرد باید پری قصه را می کشت؟ ویا به سبک مدرنیسم خود را.... هنوز ازگذر بی تکیه گاه می ترسد هنوز از من. از تو. از گناه می ترسد زنی که پیرهنش...
-
برای روزهای سترون
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 19:59
(ساحره) قفل بر دلم نزن ساحره طعم تلخ حجله های باکره. شب طلسم عشقهای پاپتی قفل بردلم نزن ساحره. سیب های باغ تو هنوز نورس است بوسه چینی از لبان تو گس است مادیان چشم سرخ دشت ابتذال ای نهایت زوال نفرت تمام ــ حسرت کدام، بگوکدام شب تو را به کوچه های شب کشاند. آن کرشمه های نازکانه ات چه شد. غرق خسته گی! لبانت ازهزار بوسه بی...
-
برای رویاهای اسطوره ایم
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 19:48
بوی شراب بیهق می پیچدازلبانت. ماهی می خندد به روی ماهت. موج گر می گیرد ازالتهابت. اسطوره ایست عریان آن تن پوش سیاهت. یکی می زند بر در(تق.تق) بوی شراب بیهق. مرغی می خواند(حق.حق) بوی شراب بیهق. یاهو.یاهو می کنه چشمات جادو آهو.آهو این حسهای وحشی مال کجاست بانو. بوی شراب بیهق پیچید بر دهانش.
-
سپید انگی
شنبه 27 آذرماه سال 1389 21:27
خا تون بیا تا خیال را نقاشی کنیم. تو ماه بکش بر روی ابر من خودم را میان خوابهای تو... ادامه دارد
-
برای همیشه
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 21:28
حجامت حجم درگلوگاه عصب کفالت کفل راه را بر ذهن اسب می شود ومهنای درد درهنوز آمدن برانتباه تباه می شود تب آه می شود آه می شود. ومن تنها در منتها می مانم.
-
برای ریشه
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 13:24
من عصاره سایه خدنگی بیمارم نصیبه ام کبودی انگاره تمام آزردگیها سرشاراز چکاچک ابلیس وخدا زاده ازتلاقی دوروح آواره هزاره آدمی به نو بررسیده فرزند آرزوی شیطانم. کویرهم مرابه فریاد نمی نشیند.