اینجا میان جنگل انبوه.خورشید توهمی ست. آلوده خیال روشنایی./

هرکس برای خود اینجا. درسایه سار معبدی/

تفسیر نور می کند./

دردا خلایقی!

گیج از هجوم سیاهی.

در انتظار کرم شامتاب.

افسون خواب گشته ند.

سیه پار نوشت


در زمستانی نه چندان دور/

چونان تفاله ای در دل گور/

رو به سوی کدامین خدایگان  به نظاره خواهم نشست/

رقص لزگی ابلیس را سیاه مست./

با سیه پارنوشتی دیجور/

زخم متعفن ناسور/

زبان به طعن کدامین قدیسکان راز آلود خواهد گشود/

بی سرانجام /بی سر انجام.

خاتون :

قرارمان این بود که بی آب وآینه یکدیگر را صدا نزنیم.

اما

خشکسالی آن سالها یادت هست؟

حال من وتو مانده ایم وبغض فروخورده ای که

هیچ آسمانی را بارور نخواهد کرد.

یه شب عاشقونه تو خوابت خزیدم

تو اون نازکای خیالت دویدم/

غمت بی نشونه. به گرداب می مونه

همه تلخیاتو به جونم خریدم/

سرم سایبون شد. دلم باغبون شد

گل حسرتو من ندونسته چیدم/

شب از نیمه رفته.هنوز چشم به راهم

که شاید به آغوش گرمت رسیدم/

غزل خوندم وبا ترانه شکستم

جدا شد دل من از هرچی شنیدم/

همین عشق یه روزی به من بال وپر داد

منو تا خدا برد. تو را اونجا دیدم/

سلام می کنم به تو به عادت همیشگی

تو اخم می کنی وباز حکایت همیشگی/

بخند وچاره کن مرا بی تو تباه می شوم

بی تو پر از وسوسه ی شب سیاه می شوم/

طلوع کن ستاره شو اگرچه شب بی انتهاست

بگو که باور بکنم صدا صدای آشناست/

بگو که دوست دارمت رفاقت همیشگی

هنوز می پرستمت به عادت همیشگی

هنوز می پرستمت به عادت همیشگی.

نگاه کن مرا ببین. چگونه زخم خورده ام

بیا کنارم بنشین. یه عمره دل سپرده ام/

میان بغض وهمهمه سکوت تکیه گاه بود

بیا که تنهایی من سراسر اشتباه بود/

همیشه با تو بودنم همیشه در خیال شد

رسیدنم به قلب تو برای من محال شد/

بگو که دوست دارمت رفاقت همیشگی

هنوز می پرستمت به عادت همیشگی 

هنوز می پرستمت به عادت همیشگی